اشعار گروس عبدالملکیان
اشعار گروس عبدالملکیان
اشعار گروس عبدالملکیان,اشعار گروس عبدالملکیان,اشعار گروس عبدالملکیان,شعر گروس عبدالملکیان آسمان,نقد اشعار گروس عبدالملکیان,شعرهای گروس عبدالملکیان,شعر گروس عبدالملکیان,اشعار گروس عبدالملکی,اشعار عاشقانه گروس عبدالملکیان,اشعار گروس عبدالملکیان Pdf,شعر گروس عبدالملکیان,شعرهای گروس عبدالملکیان,نقد شعر گروس عبدالملکیان,شعر گروس عبدالملکیان,شعر گروس عبدالملکیان آسمان,شعر گروس عبدالملکیان,شعر گروس عبدالملکیان,اشعار گروس عبدالملکیان,شعر نو گروس عبدالملکیان,نقد شعر گروس عبدالملکیان,شعر تولد گروس عبدالملکیان,شعرهای گروس عبدالملکیان,اشعار گروس عبدالملکیان,شعر نو گروس عبدالملکیان,شعری از گروس عبدالملکیان,اشعار گروس عبدالملکیان,نقد اشعار گروس عبدالملکیان
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد گروس عبدالملکیان برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
اصلاً
مهم نیست
تو چند ساله باشی
من همسن و سال تو هستم
اشعار گروس عبدالملکیان
مهم نیست
خانهات کجا باشد
برای یافتنت کافی است
چشمهایم را ببندم
خلاصه بگویم
حالا
هر قفلی که میخواهد
به درگاه خانهات باشد
شعر گروس عبدالملکیان آسمان
عشق پیچکی است
که دیوار نمیشناسد
نقد اشعار گروس عبدالملکیان
این فیلم را به عقب برگردان …
آنقدر که پالتوی پوست پشتِ ویترین
پلنگی شود که میدَوَد , در دشتهای دور ..
شعرهای گروس عبدالملکیان
یک لحظه خواستم.
چون کودکی که
ناشیانه دست در آتش فرو برد
خواستم تو را…
شعر گروس عبدالملکیان
به آغوشم کشیدی.
اما؛
سایه ات را دیدم
که دست هایش توی جیبش بود…!
اشعار گروس عبدالملکی
دره ها گلوله خورده اند
جنگل، گلوله خورده است
خون، همین حالا
دارد در انارها جمع مى شود
من اما
بر تپه اى نشسته ام
بهمنِ کوچک دود مى کنم
اشعار عاشقانه گروس عبدالملکیان
نفس بکش!
نفس بکش لعنتی!
نفس بکش !
نفس…!
دکتر سرش را تکان میدهد
پرستار سرش را تکان میدهد
دکـتر عرقش را پاک میکند،
و کوه های سبز
بر صفـــحه یِ مانیتور،
کویر میشوند!
اشعار گروس عبدالملکیان Pdf
دود
فقط نام های مختلفی دارد
وگرنه
سیگار من و خانه های خرمشهر
هر دو به آسمان رفته اند
شعر گروس عبدالملکیان
من تنها می شوم
تو تنها…
نه !
این فعل حذف به قرینه معنا نمیشود
می دانم نمی شوی…
شعرهای گروس عبدالملکیان
علفزار
با موهاى سبزِ ژولیده در باد
کوه
با موهاى قهوه اىِ یکدست
رودخانه
با گیره هاى سرخِ ماهى بر موهاش
هیچ کدام را ندیده!
حق دارد نمى خواند این پرنده ى کوچک
تهران
کلاهِ بزرگى ست
که بر سرِ زمین گذاشته ایم
نقد شعر گروس عبدالملکیان
بی آنکه خواسته باشی
پیامبری هستی
و معجزه ات تنها
تصویر کوچکی است در قاب پنجره ام.
تصویر دختــری که هنوز
شیطنتش،
قاصدکی کوچک را تا پیچ کوچه دنبال می کند
و گیسوانش در باد
سرچشمه تمام رودهایِ زمین است.
شعر گروس عبدالملکیان
من
چمدانت را گرفته بودم
هفت و ده دقیقه ی غروب را گرفته بودم
تو اما
از درون راه افتادی
شعر گروس عبدالملکیان آسمان
من مرده ام
و این را فقط
من می دانم و تو
شعر گروس عبدالملکیان
خسته تر از آنم که بنشینم
به خیابان می روم
با دوستانم دست می دهم
انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است
گیرم کلید را در قفل چرخاندی
دلت باز نخواهد شد!
اشعار گروس عبدالملکیان
در زدی
باز کردم،
سلام کردی
اما صدا نداشتی،
به آغوشم کشیدی
اما
سایه ات را دیدم
که دست هایش توی جیبش بود…
شعر نو گروس عبدالملکیان
بر فرو رفتگی های این سنگ
دست بکش
و قرن ها
عبور رودخانه را حس کن!
سنگ ها
سخت عاشق می شوند
اما فراموش نمی کنند!
نقد شعر گروس عبدالملکیان
بازی را عوض می کنی
و خود را از طنابی میآویزی
که سالها پیش بر آن تاب خوردهای
ما
تکرار تکههای همیم
مثل تو پسرم که تاب میخوری
مثل من
که تو را تاب میدهم
تا طناب را فراموش کنم
شعر تولد گروس عبدالملکیان
ندیده ای؟!
همان انگشت
که ماه را نشان می داد
ماشه را کشید
شعرهای گروس عبدالملکیان
ما
سراسیمه فرار می کنیم
و کوچه های بن بست
که آن قدر زیبا بودند
این قدر ترسناکند
اشعار گروس عبدالملکیان
وقتی کلید را
در جیب هایم پیدا نمی کنم
نگرانِ هیچ چیز نیستم
وقتی پلیس
دست بر سینه ام می گذارد
یا وقتی که پشت میله ها نشسته ام
نگرانِ هیچ چیز نیستم
مثل رودخانه ای خشک
که از سد عبور می کند
و هیچکس نمی داند
که می رود یا باز می گردد
شعر نو گروس عبدالملکیان
دستان من نمی توانند
هرگز این سیب را
عادلانه قسمت کنند
تو به سهمِ خود فکر می کنی
من
به سهمِ تو
شعری از گروس عبدالملکیان
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود….
نقد اشعار گروس عبدالملکیان
به شانه ام زده ای
که تنهائی ام را تکانده باشی !
به چه دلخوش کرده ای ؟!
تکاندن برف از شانه های آدم برفی ؟!
اشعار گروس عبدالملکیان
تو غافلگیری رگبار بودی
و من
مردی که چتر به همراه نداشت …
شعر گروس عبدالملکیان آسمان
نه !
همیشه برای عاشق شدن ،
بهدنبال باران و بهار و بابونه نباش !
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس ،
به غنچهای میرسی
که ماه را بر لبانت مینشاند.
نقد اشعار گروس عبدالملکیان
اگر شعر های من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی
شعرهای گروس عبدالملکیان
ایستاده ام
در اتوبوس
چشم در چشم های نگفتنی اش.
یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»
چه غمگینانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف کنند.
شعر گروس عبدالملکیان
از زیر سنگ هم شده پیدایم کن!
دارم کم کم این فیلم را باور می کنم
و این سیاهی لشکر عظیم
عجیب خوب بازی می کنند.
اشعار گروس عبدالملکی
دو سال است که می دانم
بی قراری چیست
درد چیست
مهربانی چیست
دو سال است که می دانم
آواز چیست
راز چیست
چشم های تو شناسنامه مرا عوض کردند
امروز من دو ساله می شوم.
اشعار عاشقانه گروس عبدالملکیان
پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانههایی را که هر روز برایشان میریزم
در میان آنها
یک پرندهی بیمعرفت هست
که میدانم روزی به آسمان خواهد رفت
و برنمی گردد.
من او را بیشتر دوست دارم.
اشعار گروس عبدالملکیان Pdf
بلیط قطار را پاره می کنم
و با آخرین گله ی گوزن ها
به خانه برمی گردم
آن قدر شاعرم
که شاخهایم شکوفه داده است!
شعر گروس عبدالملکیان
آوازم
چون مه ای بر دریاچه میگذرد:
شلیک هر گلوله خشمی است
که از تفنگ کم میشود
سینهام را آماده کردهام
تا تو مهربانتر شوی…
شعرهای گروس عبدالملکیان
می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم
من بودم
که نبودم
نقد شعر گروس عبدالملکیان
استکان شراب شکست
و مورچگان مست
برای ابد گم شدند
شعر گروس عبدالملکیان
هر نتی که از عشق بگوید زیباست
حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که
در انتظار صدای توست …
شعر گروس عبدالملکیان آسمان
در من
فریادهای درختی ست
خسته از میوههای تکراری …
شعر گروس عبدالملکیان
ما
کاشفان کوچه ی بنبستیم
حرفهای خستهام داریم
این بار
پیامبری بفرست
که تنها گوش کند …
اشعار گروس عبدالملکیان
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد …
شعر نو گروس عبدالملکیان
دختران شهر
به روستا فکر میکنند
دختران روستا
در آرزوی شهر میمیرند
نقد شعر گروس عبدالملکیان
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر میکنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
میمیرند
شعر تولد گروس عبدالملکیان
حالا که رفتهای، بیا
بیا برویم
بعد مرگت قدمی بزنیم
ماه را بیاوریم
و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم
شعرهای گروس عبدالملکیان
فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را میکشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
اشعار گروس عبدالملکیان
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به اینکه انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است
شعر نو گروس عبدالملکیان
باید بروم
این بهمن کوچک را ترک کنم
اسفند را
بهار را هم…
باید بروم
شعری از گروس عبدالملکیان
مسیر خانه ات را
از حافظه کفشهایم پاک کرده ام
غمگین نباش!
نقد اشعار گروس عبدالملکیان
اگر شعرهای من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی
اشعار گروس عبدالملکیان
چه فرقی میکند
من عاشق تو باشم،
یا تو عاشق من!؟
چه فرقی میکند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان آغاز میشود؟!
شعر گروس عبدالملکیان آسمان
کلید
بر میز کافه جامانده است
مرد
مقابل خانه جیبهایش را میگردد
آینده
در گذشته جا مانده است
نقد اشعار گروس عبدالملکیان
زیر این آسمان ابری
به معنای نامش فکر میکند
گل آفتابگردان!
شعرهای گروس عبدالملکیان
موسیقی عجیبی ست مرگ
بلند میشوی
و چنان آرام و نرم میرقصی
که دیگر هیچکس تو را نمی بیند
شعر گروس عبدالملکیان
و ماه
دهانِ زنی زیباست
که در چهارده شب
حرفش را کامل میکند
اشعار گروس عبدالملکی
پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود
دانه دانه پرهایش را چید
تا بر این بالش خواب دیگری ببیند!
اشعار عاشقانه گروس عبدالملکیان
نبودنت
نقشه ى خانه را عوض کرده است
و هرچه مى گردم
آن گوشه ى دیوانه ى اتاق را پیدا نمى کنم
احساس مى کنم
کسى که نیست
کسى که هست را
از پا درمى آورد.
اشعار گروس عبدالملکیان Pdf
از ماه
لکه ای بر پنجره مانده است
شعر گروس عبدالملکیان
مگر چندبار به دنیا آمدهایم
که این همه میمیریم ؟
شعرهای گروس عبدالملکیان
بیهوده مشت به شیشههای این قطار میکوبی !
بیهوده صدایت را
به آنسوی پنجره پرتاب میکنی
ما
بازیگران یک فیلم صامتیم
نقد شعر گروس عبدالملکیان
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شبها در سینه ام می دوی
کافی ست خسته شوی
کافی ست بایستی! *
شعر گروس عبدالملکیان
می خواهم تو را بکشم
اما
چاقو را در سینهی خود فرو می کنم
تو کشته خواهی شد
یا من؟
شعر گروس عبدالملکیان آسمان
فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیاندیش
که در میانه ی میدان مین
به جستجوی شاخه گلی ست
شعر گروس عبدالملکیان
می ترسانَدَم قطار،
وقتی که راه می افتد
و این همه آدم را
از آن همه جدا می کند
اشعار گروس عبدالملکیان
تیرهوایی بی خطر
تو
آسمان را کشتی !
شعر نو گروس عبدالملکیان
باد که می آید
خاکِ نشسته بر صندلی بلند می شود
می چرخد در اتاق
دراز می کشد کنار زن،
فکر می کند
به روزهایی که لب داشت.
نقد شعر گروس عبدالملکیان
گرگ
شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه می کند…
بلند شو پسرم !
این قصه برای نخوابیدن است !
شعر تولد گروس عبدالملکیان
درخت که می شوم
تو پائیزی !
کشتی که می شوم
تو بی نهایت طوفانها !
تفنگت را بردار
و راحت حرفت را بزن !
شعرهای گروس عبدالملکیان
وسوختن
درآتشی که تو برپا می کنی
لذتی ست
چون روشن کردن سیگار با خورشید.
اشعار گروس عبدالملکیان
می دوی و
نمی دانی
خشم یک طپانچه ی خیس
دیگر به هیچ دردی نمی خورد.
شعر نو گروس عبدالملکیان
میریزیم؛
ریز
ریز
ریز
چون برف
که هرگز هیچکس ندانست
تکههای خودکشی یک ابر است …
شعری از گروس عبدالملکیان
کاش
کسی این مارها را
عصا کند
نقد اشعار گروس عبدالملکیان
از گرگ و میش
فقط گرگ مانده است
اشعار گروس عبدالملکیان
و گاهی پشیمانی
تنها در آوردن سوزن است
از سینهی پروانهای غبار گرفته
شعر گروس عبدالملکیان آسمان
بوی خونم چرا تو را بر نمیگرداند
کوسهی آبهای گرم!
نقد اشعار گروس عبدالملکیان
و تازه می فهمم
که برف خستگی خداست
آن قدر که حس می کنی
پاک کنش را برداشته
می کشد
روی نام من
روی تمام خیابان ها
خاطره ها
اشعار گروس عبدالملکیان
- ۹۶/۰۹/۰۳